نگاهی به زندگی ، گوشه ای از فقیرترین مردم ایران دارد . مردمی که در این فیلم به تصویر کشیده شده‌اند ، در پی فقر به بزهکاری خصوصاً مقوله تولید و پخش مواد مخدر روی آورده‌اند ، یا از خردسالی در این جامعه بزهکار بزرگ شده‌اند ...

«آن سوی ابرها» داستان برادر (ایشان خاطر) و خواهری (مالاویکا موهانان) را روایت می‌کند که در منطقه زاغه‌نشین هند بزرگ شده‌اند. زمانی که تارا به اتهام قتل دستگیر می‌شود، رابطه‌ او با برادرش امیر به بوته آزمایش گذاشته می‌شود.

امیرو نوجوان تنهایی است که رویایش سفر کردن به آن سوی خلیج فارس میباشد. او بطری‌های خالی، قوطی و چیزهایی از این دست را از زباله‌ها جمع می‌کند و می‌فروشد و با واکس زدن کفش خارجیان مقیم شهر آبادان، زندگی می‌گذراند. امیرو کم‌کم به کلاس شبانه می‌رود و الفبا را یاد می‌گیرد…

یک مرد روستایی که عمیقا گاو خود را دوست دارد برای مدتی به پایتخت میرود،در این حین گاوش مریض شده و میمیرد .روستاییان از عکس العملی که مرد روستایی امکان دارد هنگام بازگشت و دیدن اوضاع از خود نشان دهد ،نگرانند ...

....

فیلمی که دنباله "زندگی و دیگر هیچ" ساخته‌ی عباس کیارستمی می باشد . در روستایِ کوکر (اطراف رودبار ایران) ، حسین به خواستگاریِ دختری به‌نامِ طاهره می‌رود . چون خانه ندارد به او پاسخِ منفی می‌دهند . همان شب زلزله تمامِ مردم را بی خانه می‌کند ...

سه روز پس از زلزله‌ی خرداد 1369 در استان گیلان، پدر و پسری از تهران به منطقه‌ی زلزله‌زده و به‌جستجوی بابک و احمد احمدپور، بازیگرانِ فیلمِ خانه دوست کجاست؟، می‌روند. به‌دلیلِ راه‌بندان، آن‌ها مجبور می‌شوند راه‌های فرعیِ مختلفی را برای رسیدن به روستای کوکر، محلّ زندگیِ پسربچّه‌ها، طی کنند و...

یک فیلم تجربی ، از فیلمساز ایرانی ، «عباس کیارستمی» می‌باشد ، که 24 فیلم کوتاه از تصاویر ، نقاشی‌ها و عکس‌های مختلف را شامل می‌شود .

رضا مثقالی (پرویز پرستویی) معروف به رضا مارمولک ، دزد سابقه داری است که بارها دستگیر و زندانی شده، اما در آخرین دستگیری، اتهام او سرقت مسلحانه‌ است. رضا در حادثه‌ای مجروح شده و به بیمارستان خارج از زندان منتقل می‌شود. در آنجا لباس یک روحانی بیمار را دزدیده و در لباس روحانیت موفق به فرار از زندان می‌شود. او با مصونیتی که در لباس تازه پیدا کرده به یک شهرک مرزی می‌رود تا از طریق گذرنامه جعلی از کشور خارج شود اما به دلایلی با یک روحانی دیگر اشتباه گرفته می‌شود و امامت جماعت محلی را برعهده اش می‌گذارند...

مهرالله ، بعد از فوت پدرش، برای تأمین خانواده خود در شهری دیگر مشغول به کار می شود، اما زمانی که به دیدن مادر و خواهرش باز می گردد می فهمد که مادرش با مردی که ژاندارم است ازدواج کرده....