خواهر سیمون با دوست پسر سابقش ویلی در سفری سراسر جهان شریک می شود تا خانم دیویس، یک هوش مصنوعی قدرتمند را نابود کند.

داستانی کمدی از مدرسه از منظر دو دختر محصل سال هفتمی که با مسایل و مشکلات نوجوانی سرو کله میزنند .

"هیدی" (جولیا رابرتز) در یک مرکز کمک به سربازانی که از جنگ برگشته اند، کار می کند. چند سال بعد او یک زندگی جدید دیگری را آغاز می کند، در حالی که وزارت دفاع از او می پرسد که چرا این مرکز را ترک کرده است...

یک پروفسور سابق فلسفه، شغلی به عنوان مدرس زیست شناسی را قبول میکند و از دانش آموزانش استفاده میکند تا دستش به افرادی که در حقش ظلم کرده اند برسد...

"دیوید تریسی" با مقدار زیادی بدهی از دانشکده پزشکی و بدون کسب مدرک پزشکی، تصمیم می گیرد که با تکمیل 1920 ساعت جلسات غیر مجاز، مدرک روانشناسی بگیرد...

یک دکتر نا امید در حال مرتب سازی کار، ازدواج و خانواده خود است.

اندرو همیشه به عشق واقعی اعتقاد داشته و روزی نیمه ی گمشده اش رو پیدا میکنه : " زلدا " دختری که با مادری هیپی بزرگ شده و با این وجود تونسته وکیل بشه ، زلدا معمولا سر قرار های اینترنتی میره و وقتی بخاطر یک اشکال کامپیوتری سر یک قرار نامنتناسب حاضر میشه به شرکت خدمات دوست یابی اش مراجعه میکنه، یعنی همون جایی که اندرو کار میکنه و اینجاست که عشق با نگاه اول بین این دو نفر اتفاق میافته!!! اندرو علت این آشنایی رو سرنوشت و تقدیر میدونه در صورتیکه زلدا به شانس و اتفاق تعبیرش میکنه...

داستان این سریال در مورد خانواده ثروتمند ” بلاکورت ” هست که با خدم و حشم زیادی که دارن ، در ” رود آیلند ” زندگی میکنن و هر روز کلی داستان براشون پیش میاد که گاها بسیار کمدی و خنده دار هست...

گلدبرگها، مانند هر خانواده‌ی دیگری یک خانواده صمیمی هستند، فقط سر و صدای آنها بیشتر است...