آدری و متیو را دنبال می کند. آنها وظیفه دارند یک بازی جدید بسازند تا به بازیکنان کمک کند تا عاشقانه را پیدا کنند. همانطور که آنها سعی می کنند با هم کار کنند، چیزهای مشترکی را کشف می کنند: هر کدام چیزهای زیادی برای یادگیری در مورد عشق دارند.

پس از فرود آمدن در تیم Thunderbirds، یک خلبان نیروی هوایی باید راهی پیدا کند تا بین پرواز، خانواده و رابطه عاشقانه خود با یک پدر بیوه تعادل برقرار کند.

یک دختر لس آنجلس که در عشق بدشانس است، در یک برنامه دوستیابی عاشق یک پسر ساحل شرقی می شود و تصمیم می گیرد او را برای تعطیلات غافلگیر کند، اما متوجه می شود که او گربه ماهی شده است. این کمدی عاشقانه و دلچسب، تلاش او را برای جابجایی در اینجا شرح می دهد...

زن جوانی که به دنبال بهبودی خود است از یک هیپنوتیزم درمانگر معروف کمک می گیرد. اما پس از چند جلسه شدید، او متوجه عواقب غیرمنتظره و مرگبار می شود...

از آنجایی که هانا و مایک زندگی نامزدی را تجربه می کنند در حالی که در مشاغل پرمشغله خود تعادل برقرار می کنند، یک قتل در یک باشگاه ورزشی 24 ساعته برنامه ریزی عروسی آنها را پیچیده می کند.

ماجراجوئی های دختری جوان همراه یک موش خرما با قدرت های ماورایی ....

داستان سریال به آینده و قرن 25 مربوط میشود جایی که مغز انسان ها دیجیتالی شده و روح آنها قابل انتقال از فردی به فرد دیگر است. شخصی که در زندان به سر میبرد در قالب جسم دیگری به زندگی بازمیگردد تا پرونده قتلی که به گردنش انداخته اند را حل کرده و آزادی خود را بدست آورد...

داستان در مورد زنی بنام اِوی است که مدیر تدارکات یک شرکت می باشد. یک روز اِوی با مردی بنام خاویر دیدار میکند و فوراً عاشق او می شود. خاویر یک آدم خوشگذران و آزاد است و همیشه به دنبال هیجان می باشد. اِوی متوجه می شود که خاویر با این طرز تفکر زندگی میکند که باور دارد تا چند وقت دیگر آخرالزمان فرا می رسد...

ریپ هانتر (آرتور دارویل) با کمک فلش و کماندار اقدام به تشکیل یک گروه از ابر قهرمانان و شروران , مثله قناری سفید، اتم، کاپیتان کلد، هاوک گیرل می کند تا با سفر در زمان از پیشامد آخر زمان جلوگیری کنند و جهان را نجات دهند.

کاراکتر مرکزی داستان این سریال، کوئنتین کولد واتر، جوانی است که بدنبال یافتن و حضور در دانشگاهی در نیویورک که مختص سحر و جادو می باشد. کوئینتین، جوانی باهوش که از استعداد بالایی برخوردار است و همیشه با دید متفاوتی به دنیای اطرافش نگریسته. او عجیب غریب و یک جورایی هم آدم غیرقابل اعتمادی محسوب می شود و بجز جولیا دوست دوران کودکیش، دیگران همیشه ار او دوری کرده اند. هیچ چیز در دنیا برایش مهمتر و اعجاب‌ انگیز‌تر از جادو نیست. با ورود کوئینتین به دانشگاه Brakebills ، دیگر همه چیز برایش به مانند قبل نخواهد بود. حالا شناختی که کوئینتین از جادو پیدا می کند محدود به چند تردستی با کارت نیست. بلکه دیگر همه چیز فراتر از آن است که میپنداشته و آینده به آن ناخوشایندی که فکرش را می کرده نیست...