در اوایل دهه 1960 ، یک خون آشام مرد خانواده تبدیل به یک مبارز با طبیعت وحشیانه خود می شود در حالی که همسر فداکارش سعی می کند ...

یک متصدی کفن و دفن در حال پیگیری چندین داستان متفاوت است و متوجه میشود که روایت آخر متعلق به خودش است .

یک نقاش آمریکائی که تحت درمان است بعد از مرگ نامزدش منزوی میشود و داروهایش نیز تمام میشود و حال اشخاصی او را مجبور میکنند تا یک اثر باستانی را رمزگشائی کنند .

بوید میچلر و خانواده اش باید کریسمس را با خانواده ی بیگانه و ناجور بوید سپری کنند. اما در ادامه بوید متوجه می شود که او همه ی هدیه ها ی پسرش را در خانه جا گذاشته است ، برای همین او به همراه پدرش به جاده می زنند تا قبل از طلوع خورشید هدایا را برداشته و برگردنند و …

جورج لوپز کمدین در این مجموعه در نقش خودش بازی میکند . او بین دو راهی قرار دارد چون به عنوان یک فرد خاکی زیاد برای زندگی تجملی یک آدم مشهور راحت نیست و از طرفی دیگر به خاطر ثروتش نمیتواند به اصل و نصب لاتین خود و قشر ضعیف بازگردد...

سریال داستان زندگی چهار شخص بزرگسال هست که به دلایلی مجبور به زندگی زیر یک سقف در کنار هم شده اند و در عین حالی که قصد دارند روابط خوبی با یکدیگر داشته باشند هر کدام از آنها به دنبال آرزوها و جاه طلبی های شخصی خود می باشند که این مساله آنها را وارد ماجراهای مختلفی می کند...

یک منتقد به جای نقد های تکراری و خسته کننده مانند فیلم، غذا، هنر و... به نقد تجربیات واقعی زندگی می پردازد که شامل طلاق، رابطه با افراد ناشناس و همه شیوه های فعالیت های جنایی است...

سریالی است که برمیگرده به دهه هشتاد و تمرکزش روی اوج رونق کامپیوترهای شخصی البته از دید یک نابغه ی کامپیوتری. داستان سریال از جایی شروع میشود که جو مک میلان یک جوان مجرد و خوش گذرون ولی در عین حال با تفکرات اقتصادی و جاه طلبانه وارد شرکت کاردیف الکتریک میشود و با شناختی که از گوردون کلارک دارد او را تشویق میکند که کار ساخت کامپیوترهای شخصی و خانگی را که گوردون قبلا ایده اش را منتشر کرده بوده و سپس اقدام به ساختشان کرده و موفق نبوده را دوباره از سر بگیرند، آنها با استفاده از مهندسی معکوس از روی چیپ های شرکت IBM سعی میکنند این کار را انجام دهند...

"جان مولانی" 29 ساله یک کمدین است که همراه با یک گروه تئاتر کار میکند و بدنبال موفقیت میگردد و زمانی که کمدین افسانه ای و مجری تلویزیونی "لو کانون" او را به عنوان نویسنده استخدام میکند زندگیش دچار تحول میشود...

گلدبرگها، مانند هر خانواده‌ی دیگری یک خانواده صمیمی هستند، فقط سر و صدای آنها بیشتر است...