زنی که در زندگی خود به عنوان یک زن خانه دار رنج می برد، راهی غیرمتعارف برای رسیدن به قدرت از طریق یک منبع بعید به دست می آورد: دنیای ایروبیک.

داستان دختری که با مادرش زندگی میکند و بعد از مدتها متوجه میشود که پدرش فقط یک اهدا کننده ... بوده و ...

داستان سریال درباره خانواده‌ایست که در میان فرقه‌ای بحث‌انگیز قرار گرفته اند. ما در هر قسمت ، نگاهی ژرفکاوانه بر مشکلات هر یک از شخصیت‌ها داریم که در مورد روابط و اعتقادات ـشان دچار سردرگمی شده‌اند و خواهیم دید که باور داشتن به چیزی و انتخاب کردن بین زندگی‌ای که داریم و زندگی‌ای که دوست داریم داشته باشیم، چه تفاوتی‌هایی دارد...

یل یک شاعر و سراینده موزیک موفق و مجرد هست که اهل خوش گذرونیه،علاقه ایی هم به رابطه هایی که بهشون وابسته بشه نداره ...همسایه ی جدیدی به نام فیونا که یک مادر مجرد هست همراه پسرش مارکوس به خونه ی بغلی اون میان که به صورت خنده داری همون اول سریال باهم آشنا میشن.مادری که گیاه خوار هست و علاقه ایی به گوشتِ دنده کبابی و دود و دم باربیکو همسایه ش نداره...مارکوس یه پسر تقریباً عجیب غریبه که با یه دروغی که ویل به صورت غیرمنتظره ایی مجبور میشه برای دوست شدن با خانومی بگه بیشتر آشنا میشن و این رفاقت بینشون داستان سریال رو رقم میزنه.

سریال در مورد پدری هست که بعد از طلاق گرفتن از زنش میخواد از شهر نیویورک به حومه شهر نقل مکان کنه تا بتونه یه زندگی بهتر رو برای دختر 16 سالش فراهم کنه.

این سریال ده قسمتی براساس فیلمی به همین نام که در سال 1987 ساخته شده و ماجرای سه زن در حومه یک شهر کوچک به نام Eastwick را بازگو می کند. این زن ها که قدرت های جادویی دارند، اما از وجود آن بی خبر هستند. که با آمدن مردی مرموز اتفاقات جالبی برای آنها می افتد. با ورود این جادوگر به نام «داریل وان هورن» (نیکلسن) زندگی «الکساندرا» (شر)، «جین (ساراندون) و «ساکی» (فایفر) دگرگون می شود...

ماجرای مردی که اعتیاد خود را ترک کرده و حالا با استفاده از داستان زندگی خودش سعی در کمک به دیگران دارد...

داستان زنی که از فراموشی رنج می برد و مجبور می شود بفهمد که واقعا کیست.

این سریال داستان روابط چند خانم است که در همسایگی یکدیگر زندگی می کنند و روابط جالبی از قبیل عشق ، دوستی ، دشمنی، همدردی و رقابت بر سر عشق با یکدیگر دارند. راز های زندگی این چند خانم که در همسایگی هم زندگی می کنند و هر کدام داستان زندگی خود را دنبال می کنند که در نهایت به نوعی با یکدیگر در رابطه است .

"جروجیا لاس" یک دختر جوان اهل سیاتل است که درسش در دانشگاه را رها کرده است. او از زندگی خود ناراضی است و همیشه با مادرش (جوی) در تقابل است.او در اولین روز کار موقتش به عنوان منشی بایگانی بر اثر حادثه‌ی افتادن صندلی رویش میمیرد! اما به محض مرگ، او در یک گروه موجودات ترسناک در می‌آید که کارشان گرفتن روح مردم، درست قبل از مرگ است.‌