توماس و بی اکنون ازدواج کرده و با پیتر و خانواده خرگوشش زندگی می کنند. پیتر که از زندگی در باغ خسته شده است ، به یک شهر بزرگ می رود ، جایی که با شخصیت های سایه ای ملاقات می کند و در نهایت برای همه خانواده هرج و مرج ایجاد می کند.

در سیدنی، 1999، پس از یک برخورد نامحتمل در ایستگاه قطار، یک دختر جوان با پسر نوجوان فراری دوست می شود و آنها برای بازدید از یک صخره ماه سفر می کنند که دختر معتقد است او را شفا می دهد.

داستان یک فعال مدنی و حقوقدان به نام هلن ردی در دهه هفتاد میلادی ...

داستان مردی که متوجه میشود بخشی از یک پازل بسیار بزرگ است.

پیک نیک و گردش یک زوج طی یک سری اتفاقات تبدیل به صحنه جنایاتی وحشتناک می شود، که به یک مصیبت دلهر آور برای این زوج تبدیل می شود ...

پس از پانزده سال، یکی از ماهرترین آشپزهای پیتزا به اسم "بوبو" از زندان آزاد می شود. هزینه اجاره ها بالا رفته است و تنها مغازه ای که "بوبو" می تواند اجاره کند در یک منطقه بدنام است...

یک هکر کامپیوتری به نام «توماسن آندرسن» (ریوز) با «مورفیوس» (فیش برن) آشنا می شود که اطلاعات جالبی در اختیارش می گذارد: هر آن چه در پیرامونش می گذرد، غیر واقعی است و اکنون سال 2199 است و «توماس» نیز قربانی «ماتریکس» است؛ یک سیستم هوشمند عظیم مصنوعی که به ذهن آدم ها رسوخ کرده و توهم واقعی بودن دنیا را برای شان به وجود آورده است…

در حالی که مردان در جنگ جهانی دوم به جنگ می پردازند، دو سرباز استخدام شده ارتش زمینی زنان وارد کشور می شوند و دوره ای را در زمینه روابط نژادی، سیاست روستایی، کشاورزی، معنویت، و رشد شخصی می گذرانند.

وقتی یک سفر بعد از ظهر شنبه به مرکز خرید با مادرش ناگهان به خشونت کشیده می شود، تصور یک زن جوان سرگردان از مادرش برای همیشه تغییر می کند...

داستان سریال درباره مردی است که به شهر سیدنی میرود و در یک کازینوی غیرقانونی بعنوان مامور امنیتی مشغول بکار میشود و ...