مارکو پسری 12 ساله است که مدام به آی پد خود چسبیده و حتی به ندرت از خانه بیرون میرود تا اینکه مادربزرگش می میرد و پدربزرگش مجبور میشود برای زندگی پیش آنها بیاید ....

پرونده ای درباره جواهرات به سرقت رفته می تواند عواقب ناگواری را برای سالم به همراه داشته باشد.

به دلیل اینکه سریال “The Closer” به درازا کشیده بود تصمیم به ساخت این سریال گرفتند و با پایان این سریال از این به بعد شاهد پخش این سریال به جای “The Closer” هستیم که در همان سبک و موضوع می باشد و ادامه ی سریال “The Closer” می باشد. “Raydor” از اداره پلیس لس آنجلس است.

این سریال زندگی 3 خانواده را بصورت کمدی به نمایش در آورده است که هریک روش های منحصر به فرد خود را در زندگی خود پیشرو گرفته اند که باعث ایجاد لحظه های جذاب و طنز خارق العاده ای شده است...

دکتر تمپرانس برانان (Dr. Temperance Brennan) فردی باهوش اما تنها ، انسان شناسی که به درخواست مامور FBI ، سلی بوس (Seely Booth) برای کمک به شناسای جسدی که بعد از سالها کشف شده ، به همراه گروه متخصص خود وارد مسائل جنائی می شود و این شروعی بر همکاری مجدد دکتر برانان و مامور بوس بعد از سالها می باشد. بخش معمایی سریال دارای پیچیدگی زیادی هست و میشه گفت تا اخر سریال تقریبا نمیشه به طور قطعی گفت که قاتل و دلیل قتل چه چیزی است در کنار این قتل ها و جسدها ! به زیبایی روابط اجنماعی شخصیت ها با یکدیگر به تصویر کشیده شده است طریقه ی برخورد متفاوت افراد با مسائل و مشکلات شخصی و شخصیت پردازی سریال به زیباترین وجه ممکن صورت گرفته .....سریال "Bones" با آماری نزدیک به 10 میلیون بیننده یکی از پرطرفدار ترین سریال های در حال پخش می باشد. در کنار هیجان و رمز و راز سریال بخش روانشناسی هم در سریال هست که به جذابیت سریال افزده است.

معاون فرمانده پلیس (برندا جانسون) به علت داشتن تواناهایی های بسیار بالا به بخش قتل پلیس لس آنجلس منتقل میشود. توانایی ذاتی او خواندن ذهن مردم و گرفتن اعتراف باعث شده تا سخت ترین پروندها را به او واگذار کنند...

سی‌ اس‌ آی: میامی (به انگلیسی: C.S.I. Miami) نام یک سریال تلویزیونی پرطرفدار در ایالات متحده آمریکاست. این سریال از سال 2002-2011 نزدیک به 25 میلیون بیننده داشته. از نظر علمی و هم پلیسی و جرم شناسی سری سریال های جذاب و جالبی هستند و تا کنون نامزد دریافت 6 گلدن گلاب شده و موفق به دریافت 39 جایزه و نامزد دریافت 92 جایزه دیگر شده است...

داستان روزهای معمولی از زندگی مادر و دختری در یک شهر کوچک اطراف نیویورک است. داستان شاد بودنها و غمگین شدنها. نیازها و تلاشها ،موفق شدنها وگاهی هم شکست خوردنها. مادر 32 ساله است و دختری 16 ساله دارد. کابوس او در زندگی این است که دخترش اشتباهات او را تکرار کند و تمامی توان خود را در جلوگیری از این موضوع می کند.

چهار دوست در یک شهر کوچیکی زندگی میکنند و بهم توی مشکلات نوجوانی خود کمک میکنند...

محور اصلی داستان این سریال تلویزیونی بر تجربیات شخصیت اصلی آن «فلیسیتی پورتر» (Felicity Porter) در یک دانش‌کده خیالی دور می‌زند. «فلیسیتی» از خانه‌اش در «پالو آلتو» به «دانشگاه نیویورک» آمده است. در آغاز هر بخش از این سریال تلویزیونی «فلیسیتی» را در حالی نمایش می‌دهد که در خوابگاه دانشگاه و یا آپارتمان محل اقامت نشسته است و بوسیله دستگاه ضبط صوت خود رویدادها را در یک نوار صوتی بازخوانی می‌کند تا آن را برای دوست قدیمیش، «سالی ره آردون» (Sally Reardon) بفرستد. در پایان هر بخش از این سریال تلویزیونی، اغلب «فلیسیتی» در حالی نمایش داده می‌شود که به شنیدن صدای ضبط شده دوستش «سالی» نشسته است. «سالی» نوار صوتی را در پاسخ به «فلیسیتی» فرستاده است.