مسئول تدارکات یک تیم فوتبال دانشگاهی متوجه می شود که مهارت ویژه ای در بازی فوتبال داشته و تبدیل به یکی از اعضای تیم می شود...

یک بازنده متوجه می شود که موفقیت اش در انتقام بمنظور استخدام کسب و کار ...

الکس، پسر بچه یازده ساله ای میباشد که در جنگ جهانی دوم در محله کلیمی ها پنهان میشود، نیروهای نازی همه اقوام و خانواده او را به بازداشتگاه های مخوف میفرستند، فیلم محله کلیمی ها را از نگاه او به تصویر میکشد.

یک شامپانزه ی آموزش دیده بعنوان یکی از اعضای یک تیم وارد لیگ بیس بال میشود .

«لوسی» (بولاک) که در بلیت فروشی قطار شهری کار می کند، در آرزوی ازدواج با «پیتر» (گالاگر)،یکی از مسافران است. روزی «پیتر» به داخل ریل های قطار می افتد و «لوسی» او را نجات می دهد. اما «پیتر» بر اثر شدت ضربه به حال اغما می رود. خیلی زود همه او را نامزد «پیتر» می پندارند و «لوسی» نیز ابتدا سعی می کند واقعیت را بگوید اما بعدتر از بازی در نقش نامزد «پیتر» لذت هم می برد...

«لنی» (آلن) پدری نگران است که غافل از همسرش، «آماندا» (بانم کارتر)، یک باره پس از سال ها، سرگرم تحقیق درباره ی پسربچه ای می شود که از کودکی به فرزندی خود پذیرفته است و درمی یابد که مادر واقعی پسرش، خیابان گرد ساده دلی به نام «لیندا» (سوروینو) است که خبری از سرنوشت فرزند خود ندارد...

«دیوید شاین» (کیوساک) می خواهد نمایش نامه ای را روی صحنه ببرد، ولی سرمایه ی لازم را ندارد و مجبور است به سردسته ی یک باند تبهکار متوسل شود که می خواهد محبوبه ی سبک مغزش، «آلیونیل» (تیلی) را روی صحنه ببیند. «چیچ» (پالمینتری)، محافظ «آلیو» هم باید در تمام مدت تمرین هم راه «دیوید» باشد و «دیوید» آرام آرام پیشنهادهای سازنده ای درباره ی نمایش نامه از «چیچ» دریافت می کند...

یک وکیل زن وکالت مردی که متهم به قتل همسرش است را به عهده گرفته ، اما بعد از مدتی از نظر اخلاقی مجبور به خیانت به وی می شود و...

اقوام و خانواده برای مراسم خاکسپاری بزرگ خاندان دور هم جمع شده اند اما ...

همه در خانه "لین" برای گذراندن تعطیلات جمع شده اند. همه آنها به نحوی عاشق هستند اما متاسفانه هر کدام معشوقه کسی دیگر میباشد اما به نظر می رسد هیچکدام متوجه نیستند...