فیلم داستان رابطه عاشقانه بین یک ستاره شناس و نامزدش ...

داستانی در مورد عشق غیر معمولِ یک دلالِ آثار هنری و یک کلکسیونر ...

پیپنو، پسر چوپانی سیسیلی در باریا زندگی می کند؛ شهری نزدیک پالرمو مرکز سیسیل که هم به خاطر عمارت های تاریخی اش شهرت دارد و هم به دلیل ارتباطات مافیایی اش. چیچو، پدر پپینو، نخستین فردی است که در ایتالیای فاشیست، در این شهر خواندن و نوشتن یاد می گیرد و با سواد شدنش برای مقام های محلی دردسرآفرین می شود. در شهری تحت تسلط دموکرات های مسیحی که سعی دارند کاری به کار مافیا نداشته باشند، پسر هم به دنبال پدر هم به حزب کمونیست می پیوندد . پیپنو، برخلاف میل والدین مانینا، دختر زیبای محله، با او ازدواج می کند ولی به خاطر شرایط دشوار اقتصادی مجبور می شود به فرانسه برود. در بازگشت، به شورای شهر می پیوندد و در حالی که علیه فساد در شهرداری، نطق های آتشین ایراد می کند، پسرش شور و اشتیاقی خاص به سینما نشان می دهد...

"فرامک گوود" به تازگی همسر خود را از دست داده ، و از کارخانه ای که در آن مشغول به کار بود ، بازنشسته شده است و به تنهایی زندگی می کند. در تابستان او برخلاف دستور پزشک ، تصمیم می گیرد به دیدن چهار فرزند خود در شهرهای مختلف برود و ...

سیسیل، سال 1940. در حالی که جنگ جهانی دوم ادامه دارد، «رناتو» (سولفارو)، پسری نوجوان، به «مالنا اسکوردیا» (بلوچی)، زنی بیست و هفت ساله دل می بازد که شوهرش «نینو» (آرونیکا) در سرزمین های دور می جنگد...

اول ژانویه ی 1900٫ کودک شیرخواره ای روی عرشه ی کشتی مسافری «ویرجینین» که به سوی امریکا در حرکت است، پیدا می شود. بچه که اسم «هزار و نهصد» رویش گذاشته شده در همان کشتی بزرگ می شود و در جوانی (رات) به شهرت می رسد. او پیانیست غریبی است که هرگز پا بر خشکی نگذاشته است...

"جو مورلی" (کاستلیتو) به سیسیل سفر کرده و برای استودیو های بزرگ رم، استعدادیابی می کند. اما او یک کلاهبردار است و از این طریق پول بدست می آورد و ...

"اونوف" (دیپاردیو) نویسنده ایست که مدت هاست کتاب جدیدی چاپ نکرده و از حرفه اش دور شده است. وی وقتی در شبی طوفانی توسط پلیس در حالیکه هیچ مدرک شناسایی به همراه نداشته و دیونه وار در حال فرارکردن بوده دستگیر می شود اوضاع برایش به سختی پیش می رود ...

"متیو اسکورو" (ماسترویانی)، یک کارمند بازنشسته اهل سیسیل است. او همسرش را از دست داده و پنج فرزند دارد که همگی در مرکز ایتالیا زندگی می کنند. وی تصمیم می گیرد تا آنها را غافلگیر کند و به صورت ناگهانی به دیدارشان برود ولی همه چیز طبق باور ها و تصوراتش پیش نمی رود و ...

«سالواتوره دی ویتا» (پرن)، کارگردان موفق سینما، خبر مرگ «آلفردو» (نوآره) را از همسرش می شنود و به یاد خاطرات دوران کودکی اش می افتد: «سالواتوره - توتو» (کاشیو)، پسر بچه ای است عاشق سینما و «آلفردو» آپاراتچی تنها سینمای دهکده، سینما پارادیزو...