یک دختر نوجوان مبتلا به سرطان خون و یک بیمار دیگر برای یافتن پدر جدا شده اش، که تنها اهداکننده او برای پیوند مغز است، سفری را آغاز می کنند.

(لیا کلارک) علاقه بسیاری به ماجراجویی دارد. او به عمق جنگل های بارانی برزیل می رود، جایی که هیجان انگیز ترین ماجراجویی زندگی اش در انتظار اوست…

ماجرای دختری به نام "سامانتا" میباشد که نزد مادربزرگ خود رفته و یاد می گیرد چطور یک بانو ویکتوریایی باشد...

داستان یک پسر نوجوان خجالتی که برای تحت تأثیر قرار دادن یک دختر، یک خودروی جگوار دست دوم خریداری می کند.

مالکوم یک نبوغ مکانیکی مزمن خجالتی است که به دلیل ساختن تراموا خودش اخراج شده است. او فرانک را که به تازگی از زندان آزاد شده وادار می کند برای کمک به پرداخت قبوض وارد کار شود. ...

زمانی که Felicity “پنی” را که از مس ساخته شده است و نمایی زیبا دارد را میبیند، تصمیم میگیرد او را از دست صاحب بی رحمش آزاد بکند.