اتحادیه‏ ى کارگران باراندازهاى نیویورک زیر نظر تبهکارى به نام « جانى فرندلى » ( کاب ) اداره مى‏ شود . « چارلى مالوى » ( استایگر ) وکیل متقلب « جانى » است و برادرش ، « ترى » ( براندو ) که قبلا مشت زن بوده ، در بارانداز مى‏ پلکد و خرده فرمایش‏هاى « جانى » را انجام مى‏ دهد .

"تلما جوردن" عشق سارق جواهرات "تونی لاردو" میباشد و برای سرقت جواهرات عمه ثروتمند خود نزد او می روند. در خلال ثروت او به عمه خود شلیک میکند و طوری صحنه سازی می کند که خودش بیگناه جلوه کند. "کلیو مارشال" دادستانی که مسئول پرونده میباشد عاشق او می شود و...

"کاندلا" گروهبان نیروی پلیس ، دوست قدیمی خانواده "رم" است . او در پرونده "مارتین رم" ، که پلیسی را به قتل رسانده ، بر روی لبه تیغ راه می رود و ...

دو آدم‏کش حرفه‏ اى ( مگرا و کانراد) ، « سوئید » ( لنکستر ) ، بوکسور سابق ، را به قتل مى ‏رسانند . بازرس بیمه ، « جیم ریردان » ( اوبراین ) ، که بى ‏تفاوتى پلیس را مى ‏بیند ، خود به تحقیق درباره‏ ى مقتول مى ‏پردازد ...

"هلن" دختری زیبا اما ناشنوا میباشد که برای خانم "وارن" کار می کند."خانم وارن" دو پسر دارد،آلبرت و استیون که در عمارت او زندگی می کنند.ولی وقتی تعدادی قتل در محله اتفاق می افتد نگران امنیت "هلن" می شود.او از روانپزشکش "دکتر پری" درخواست می کند او را به مکان امنی ببرد.ولی وقتی مرگی درون عمارت او اتفاق می افتد متوجه می شود که "هلن" در خطر است...

"رامو" پس از اینکه مشخص می شود نامزدش ربوده شده، به همراه دوستش "کادو" به جزیره ای در اقیانوس آرام میرود که همه غریبه ها به محض وارد شدن به انجا کشته شده و ساکنان بطور مداوم برای خدای خشمگین طوفان قربانی می شوند می روند و..میشوند

یک منشی زیبا در تلاش است زنی فراری را که می تواند ثابت کند رئیسش زن مغرورش را به قتل نرسانده پیدا کند...

لندن سال 1902؛ “فیلیپ مارشال” (لاتون) یک مرد متاهل و همچنین غمگین بشکل اتفاقی با “مری گری” (رینس) که زنی بیکار و غم‌ زده است آشنا می گردد. دوستی آنان کم‌کم عمیق تر شده و همسر "فیلیپ" از این رابطه آگاه شده و شوهرش را به افشا و رسوایی تهدید می‌کند و ...

پس از اینکه یکی از رقصندگان تاکسی او توسط مرد ناشناسی که از طریق یک آگهی شخصی با او آشنا شده به قتل می رسد، آدرین شارپنتیه توسط پلیس استخدام می شود تا به یک سری تبلیغات مشابه پاسخ دهد تا سعی کند قاتل را ردیابی کند.

"اِدوین" راننده تاکسی با "اَنی" یه مدل لباس، زندگی میکنه، برنامه میریزن که روز یکشنبه رو با "وولفگانگ"، "بریجت"، "کریستل" در دریاچه "نیکولاسی" بگذرونن...