آموزگار سر به زیر و سر به راهى به نام « اد ایورى » ( میسن ) براى تأمین معاش خانواده ‏اش دچار مشکلاتى است . او براى تسکین دردهایش از قرص کورتیزون استفاده مى ‏کند و بى ‏آن که متوجه باشد به مصرف این قرص معتاد مى ‏شود ...

مردی را به اشتباه به عنوان سارق قطار شناسایی میکنند.بعد از اینکه کلانتر شهر به پسری که در کنار او سواری می کند شلیک میکند و او را به قتل می رساند، "داو" بیگناهی خود را ثابت کرده و به عنوان کلانتر جدید انتخاب می شود...

« جیم » ( دین ) ، پسر جوان خانواده ‏اى است که در آن مادر ( دوران ) تسلط عجیبى بر پدر ( باکوس ) دارد . به همین دلیل « جیم » با این دو رابطه‏ ى چندانى ندارد . او در دبیرستان جلب « جودى » ( وود ) ، دخترى مى‏ شود که از بى‏ محبتى‏ هاى پدرش رنج مى‏ برد ...

پلیس شهر خشن جیم ویلسون توسط کاپیتان خود تنبیه می شود و به یک شهر کوهستانی برفی فرستاده می شود تا به کلانتر محلی کمک کند تا یک پرونده قتل را حل کند.

یک گروه تحقیقاتی در جنگل های امازون به یک الهه جنگلی برمیخورند که در بین حیوانات زندگی میکند و هراسی از آنها ندارد ...

"مایکل اوهارا" (ولز) ملوانی است که مجذوب زیبایی "خانم بنیستر" (هایورث) شده و به خدمه یک کشتی عجیب می پیوندد که درنهایت در یک نقشه قتل پیچیده گرفتار می شود ...

پس از اینکه "علائدین" هنگام صحبت با دختر سلطان دیده می شود، فرار میکند و با چراغ جادویی برخورد می کند.او از چراغ برای برگشتن به عنوان یک شاهزاده و درخواست ازدواج از دختر سلطان استفاده می کند اما...

در بوئنوس آیرس، مردی که حکم داده است دخترانش باید به ترتیب سن ازدواج کنند، به یک رقصنده آمریکایی اجازه می دهد تا در باشگاه او اجرا کند، به شرطی که نقش خواستگاری برای دومین دختر بزرگش را بازی کند.

« چارلز فاستر کین » ( ولز ) ، سلطان مطبوعات و میلیاردر معروف در قصرش به تنهایى ، در حالى که زیر لب کلمه‏ ى « رزباد » را زمزمه مى ‏کند ، مى‏ میرد. او با مرگش مورد توجه رسانه‏ هاى گروهى و به‏ خصوص خبرنگار کنجکاوى قرار مى ‏گیرد که مایل است رمز « رزباد » را کشف کند...

مردی در بستر مرگ است ، پسرش برای رضایت و دلخوشی پدرش دختری را میاورد و به دروغ او را نامزد خود معرفی میکند ولی همه چیز بهم میریزد وقتی حال پدر بطور معجزه آسا رو به بهبودی میرود