در آغاز جنگ جهانی دوم، زمانی که نازی ها در سال 1940 به دانمارک حمله کردند، سفیر دانمارک در آمریکا خود را تنها نماینده واقعی مردم آزاد دانمارک اعلام کرد.

مارکوس که وقتی همسرش در یک سانحه غم انگیز قطار فوت می کند مجبور است به خانه دختر نوجوان خود ماتیلد برود. این یک تصادف به نظر می رسد تا اینکه یک گیک ریاضی ، که او هم مسافر قطار بود ، و دو همکارش حاضر شدند.

«عزیزم» داستان عشقی تکان دهنده دختری است که در ترن هوایی زندگی اش، درامی درباره ظهور و سقوط یک زن مدرن است که شجاعت لازم را برای رویارویی با بزرگترین محاکمه اش جلب می کند.

تا چه حد می تواند انسانیت کاهش یابد، وقتی پای تصمیم گیری بین عادل بودن و نبودن در یک مصیبت وسط باشد …

هنگامی که به آدام به کارگزار سهام تازه معاینه شده گفته می شود که پدرش فوت کرده است، او در کنار دوستان دوران کودکی خود به دنیایی ویرانگر پرواز می کند. در مراسم خاکسپاری پدر، برادر بزرگ آدام، جاکوب دوباره ظاهر می شود و خود را به عنوان پلیس معرفی می کند...

داستان سریال در مورد پلیسی می باشد که درباره یک شرکت در حال تحقیق است و سعی دارد بفهمد که در آن شرکت چه می گذرد. در این بین زنی بلند پرواز که در بخش حقوقی شرکت کار می کند و می خواهد به جاهای بهتری برسد، رازی را کشف می کند که می تواند همه چیز را تغییر دهد...

داستان این سریال در مورد "صوفی" و "سباستین" که خواهر و برادری ناتنی بوده و رازی تاریک و کشنده را مخفی کرده اند. آنها برای زنده ماندن باید انرژی را از دیگران بیرون کنند...

سریال باران داستانی آخر الزمانی دارد که دربارهٔ بارش یک سری از ابرهای ناقل ویروس بسیار کشنده ای است که نصف جمعیت کشورهای حوزه اسکاندیناوی را از بین می‌برد. دو نوجوان، پنج سال پس از این حادثه برای اولین بار از پناهگاهشان که یک انبار است پا به دنیای بیرون می‌گذارند و در مسیری برای یافتن بقیه نجات یافتگان حرکت می‌کنند. این دو نوجوان پس از یافتن گروهی کوچک از نجات یافتگان می‌فهمند با وجود اینکه تمام خیابان‌ها، مدرسه‌ها و سوپرمارکت‌ها متروکه شده‌اند اما خطر پس از بیرون رانده شدن ویروس مهلک رفع نشده‌ است. هنوز اسلحه‌ها، دار و دسته‌ها و قتلگاه‌هایی وجود دارند که تهدیدی برای جان انسان‌ها هستند...