"فاکسی بروان" زنی سیاه پوست می باشد که بعد از کشته شدن نامزدش توسط تبهکاران تصمیم به انتقام از آنها می گیرد...

داریا، دانشجوی مردم‌شناسی، که به یک توسعه‌دهنده ملک در ساختن دهکده‌ای در صحرای لس‌آنجلس کمک می‌کند، و مارک، که به اتهام کشتن یک پلیس در جریان شورش دانشجویی توسط مقامات تحت تعقیب است، به‌طور تصادفی در دره مرگ با یکدیگر روبرو می‌شوند و به زودی عاشقانه‌ای را آغاز می‌کنند. .

یک تبهکار خطرناک اما جذاب ، به زندانی دور افتاده در آریزونا فرستاده می شود . او از هم سلولیهایش ، برای اجرای نقشه فرار درخواست کمک کرده و به آنها قول سهمی از گنج مخفی خود را می دهد ...

وقتی دیده بان سابق ارتش خود را بازنشسته کرده است و به مزرعه ای در نیومکزیکو می رود،نسبت به یک زن سفید پوست و پسر او که به تازگی از دستان هندیها آزاد شده است احساس ترحم کرده و از آنها دعوت می کند به او بپیوندند.او می داند که پدر پسر یکی از قاتلان خطرناک است که به زودی سر و کله اش پیدا می شود و...

"تاو جکسون" پس از تحمل زندان به مزرعه خود برمی گردد. سه سال قبل "فرانک پیرس" یک تاجر فاسد او را به زندان فرستاد و طلاهایش را سرقت کرده است. "جکسون" با "لومکس" مردی که پنج سال قبل به او شلیک کرده است معامله می کند تا محموله طلای "پیرس" را بربایند...

سرخپوستی ساده لوح ، با قاتلی بی رحم که به دنبال گرفتن انتقام مرگ پدر و مادرش است ، دوست می شود و...

پسران "الدر" برای مراسم تدفین مادر خود ، به تگزاس بازمی گردند."جان الدر" یک تیرانداز شناخته شده بوده و دردسر همیشه همراه اوست . آنها در تلاشند تا مزرعه خود را از مردی که آن را در بازی از پدرشان برده پس بگیرند اما...

سال 1829. » زبیولن پرسکات « ( مالدن )، همسرش، » ربکا « ( مورهد ) و فرزندان‏شان » زک « ( راسل )، » سام « ( چارنى )، » ایو « ( بیکر ) و » لیلیت « ( رنولدز )، مزرعه‏ ى خود را در نیوانگلند رها مى ‏کنند و به امید کسب موقعیت‏ هاى جدید رهسپار غرب مى‏ شوند...

ارتش آمریکا از طرف اقوام زندانیان سفید پوست "کومانچیها" ، تحت فشار است تا آنها را آزاد سازد . یک مارشال فاسد، "گوتری مک کیب" ، توسط یکی از گروهبانان ارتش متقاعد می شود تا در مذاکره با آنها به او کمک کند . اما فقط دو اسیر آزاد می شود و ...

امپراتورى رم ، 73 سال پیش از میلاد مسیح . یک برده‏ ى لیبیایى به نام « اسپارتاکوس » ( داگلاس ) را مالک مدرسه ‏ى گلادیاتورى ، « لنتولوس باتیاتوس » ( یوستینوف ) ، می‏خرد و او را آموزش می‏دهد . اما « اسپارتاکوس » آرام آرام متوجه حقوق « انسانى » خود می‏شود و قیامى را به راه می ‏اندازد ...