همانطور که یک ویروس کشنده که افرادی را که دارای رابطه بدون عشق هستند آلوده می کند، پاریس را فرا می گیرد، یک منحوس تنها تلاش می کند تا یک پادزهر قوی بدزدد، اما به دنبال عشق شریک جنایتکار خود می افتد. آیا عشق جوان عفونی درمان بیماری است...

ایرلند، قرن هجدهم. کنتس ثروتمند انگلیسی، «لیدی لیندون» (برنسن)، نظر مرد جوان ایرلندی، «بری» (اونیل) را به خود جلب می کند. پس از مرگ شوهر «لیدی لیندون» این دو ازدواج می کنند و «بری» به طبقه ی اشراف راه می یابد...

فرانسوا با نوشتن چهل و سومین رمان جاسوسی خود، افرادی از زندگی خود را شامل می شود. او مامور مخفی ماهر باب است که کاملاً در تضاد با فرانسوا است. همسایه ناز او تاتیانا است که به باب در آکاپولکو کمک می کند.

دو دوست، »مانو« (دلون) و »رولان« (ونتورا)، دل باخته ی دختر مجسمه سازی به نام »لتیسیا« (شیمکوس) می شوند. »مانو« پیشنهاد می کند همه با هم به جست و جوی محموله ای از طلا، الماس و سکه بروند. این محموله در هواپیمایی بوده که در خلیج آفریقا غرق شده است...

یک بمب افکن نیروی هوایی سلطنتی ، بوسیله آلمانها در پاریس سقوط می کند . خدمه آن توسط چتر نجات فرود می آیند و بوسیله تعدادی از شهروندان فرانسوی ، تلاش می کنند به جنوب فرانسه فرار کنند و ...

»فردیناند گریفون« (بلموندو) کارگردان تلویزیونی همراه »ماریان«(کارینا) پرستار بچه هایش، خانه و خانواده اش را ترک می کند. صبح روز بعد مردی در آپارتمان »ماریان« به قتل می رسد و »فردیناند« (که »ماریان« اصرار دارد او را »پی یرو« بنامد) می پذیرد تا دوتایی به ریوی یرا بگریزند...