پسری تنها یک تخم بزرگ عجیب را پیدا می کند که مربوط به موجود دریایی عجیبی از افسانه های اسکاتلند است…

موشى که در یک آپارتمان در لندن زندگى پررفاهى دارد، یک روز تصادفى به درون سسیتم زیرزمینى شهر پرت مى شود.

کیویل، زندگی مشترک ناموفقی را با نپال، زنی بی قید که حتی تصمیم داشته تنها دخترشان را بفروشد، تجربه کرده است. کیویل به عنوان تنها سرپرست فرزندش تصمیم می‌گیرد به زادگاهش نیوفاوندلند، برود جایی که زندگی نیز چوب آب و هوایی است: سرد و جشن. آنجا نزد عمه‌اش می‌رود که سالها از او بی خبر بوده است. کیویل، در نشریه‌ای به نام پرنده گامی مشغول به کار می‌شود و مسوولیت ستون خبرهای کشتیرانی را به عهده می‌گیرد. کم کم گزارش‌های او علاقه مندانی پیدا می‌کند. با زنی به نام ویوی، که او نیز زنی تنهاست و با تنها فرزندش زندگی می‌کند، آشنا می‌شود، حضور ویوی، آموختن برخی از کارهای دریانوردی و ماهی گیری زندگی جدیدی را برای او می‌سازند. اما از سویی دیگر عمه که مشغول کسب و کار موفقی است، با حادثه‌ای مربوط به دروان کودکی‌اش که به پدر کیویل نیز مربوط بوده روبه رو می‌شود...

بچه دایناسوری یتیم که توسط میمون ها بزرگ شده است، بعد از خراب شدن محل زندگی خانواده اش زیر بارش سنگ های آسمانی، سفری دشوار را آغاز می کند تا به سرپناهی مناسب برسد.

زنی به همراه دخترش مغازه شکلات فروشی جالبی را در یک دهکده فرانسوی بسیار سنتی افتتاح می کنند. افکار و روش زندگی این زن مخالف با ارزش های رایج و مرسوم در زندگی مردم این دهکده است.نفوذ و محبوبیت صاحب شکلات فروش ( با بازی جولیت بینوش) در بین مردم باعث بروز تضادهای جالبی می شود و این تضادها نهایتا باعث دشمنی عمیق شهردار پرنفوذ دهکده با شکلات فروش می شود.هر چند همین لرد خشک و متحجر نهایتا چاره ای جز تسلیم ندارد...

یک قمار باز شکست خورده، قصد دارد با یک بیوه ی ثروتمند ملاقات کند و سر او را شیره بمالد...