این فیلم در باره یک بازیگر به نام جیمی پری است که در سال 1967 فیلمنامه ای را تنظیم میکند که زمان حضورش در گارد محافظین انگلیس نقل میکند

زمانی که زمین توسط ربات هایی که از کهکشانی دور آمده اند فتح می شود، گروه بازمانده ای که توانسته اند زنده بمانند، باید برای نجات بشریت نهایت سعی خود را بکنند...

این فیلم با بازی لورا فریزر ، داستان شکست معنوی و روحی فلورانس نایتینگیل پس از جنگ کریمه را زنده می کند: یک لحظه بحران ، تردید و شکست که ...

در شهر کوچک "برودچرچ"، در ساحل "دورست" جسد یه پسربچه پیدا میشه، به اسم "دنی لتیمر". توی این شهر کوچیک تا حالا جرم به این بزرگی اتفاق نیفتاده بوده، یا دزدی های کوچیک بوده، یا خرید و فروش مواد و یا رانندگی در هنگام مستی. بعد از بررسی های دقیق، متوجه میشن که این پسر به قتل رسیده. بازرس "آلک هاردی" و "الی میلر"، روی این پرونده کار میکنن. آلک هاردی" به تازگی از "سندبروک" اومده اینجا که یه زندگی آرومی رو داشته باشه، ولی درگیر این پرونده میشه. "الی" هم یکی از دوستان "بث"، مادر "دنی"، و در کل دوست خانوادگیِ خانواده ی "لتیمر" هستش. بعد از تحقیقاتی که "آلک" و "الی" انجام میدن، که به رازهای جالبی پی میبرن...

سریال در سال 1957 اتفاق می افتد... در مورد زنی به نام "جنی لی" هست که بعنوان پرستار یا قابله (ماما) در شرق لندن به دنبال کار میگردد...او که انتظار مواجهه با یک بیمارستان را دارد به ناگاه با یک درمانگاه مذهبی مواجه میشود ...جایی که باید در کنار دیگر پرستاران و راهبه ها زندگی کند آنهم در شرایطی ناخوشایند... جنی لی کم کم راه و رسم بدنیا آوردن بچه (قابلگی) را می آموزد و متوجه شجاعت مادران در جریان تولد یک نوزاد میشود...

سریال داستان زندگی "اِیمی دوریت" رو بیان میکنه، که برای خانواده ش پول در میاره و همچنین نگهداری از پدرش رو بعهده داره، اینکه داستان پدرش چیه رو تو سریال ببینید که مزه ش از بین نره، فقط بدونید پدرش توی یه زندان زندگی میکنه، زندگی "ایمی" و خانواده ش موقعی از این رو به اون رو میشه، که پسر رئیسش( آرتور کلِنم )، از کشوری دور میاد، و میخواد مسأله ی میراث بزرگی رو حل کنه که بصورت جالبی به "ایمی" و خانواده ش مربوط میشه...