سگی معنی زندگی‌اش را از طریق آشنایی با انسان‌های دیگر متوجه می‌شود.

در قسمت سوم "حلقه ها"، زنی جوان ، گرفتار یک نفرین و تهدید وحشتناک می شود، او قرار است در 7 روز بعد ، توسط یک روح شیطانی محکوم به مرگ شود ...

جایزه گلدن گلوب ( Golden Globe Award) نام مجموعه جوایزی است که هرساله در ایالات متحده آمریکا توسط اتحادیه مطبوعات خارجی هالیوود به بهترین تولیدات سینمایی و تلویزیونی اهدا می‌گردد و امسال در بخش بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان ، فیلم "جدایی نادر از سیمین" از کشورمان توانست این جایزه را تصاحب نماید...

در آینده نه چندان دور بسر می بریم. در دوره کنونی میزان کامل عمر طبیعی یک انسان به 25 سال رسیده است و امکان زندگی بیشتر از این مدت زمان وجود ندارد. اما در شرایطی است که اگر فرد بسیار ثروتمند باشد می تواند با مهندسی ژنتیک، میزان طول عمر خود را حتی تا بینهایت افزایش دهد! اما اگر شخص مورد نظر فقیر باشد 2 گزینه بیشتر در روبروی خود نمی بیند، یا اینکه هرطور که شده پول لازم جهت خرید اصطلاحاً طول عمر را تهیه کند یا اینکه صبر کند تا در 25 سالگی از بین برود!. اما در یک شب جوانی فقیر به نام ویل سالاس ( جاستین تیمبرلک ) به شکل اتفاقی با مردی روبرو می شود که عمری بسیار طولانی دارد و بعد از دریافت این عمر از او، قصد دارد تا شرایط زندگی اش را تغییر دهد. اما پلیس فکر می کند که این میزان طول عمر با دزدی بدست آمده و...!

ویل اسمیت در این فیلم یک قهرمان بزرگ در شهر است که زندگی سختی دارد و به دلیل یک رابطه مشکوک با همسر مردم ، از چشم مردم شهر افتاده است و او سعی می کند که دوباره شهرت و شخصیت خود را باز گرداند و در نزد مردم دوباره همان قهرمان قبلی شود...

چهار دوست دانشگاهی که جزو بازیگران کوچک هستند ، تنها زمانی متوجه می شوند که وقتی حرص و طمع آنها توجه جنایت سازماندهی شده را جلب می کند ، دنیای آنها به طور خطرناکی از کنترل خارج می شود.

«دیوید ایمز» (تام کروز) دنیا را در دستانش دارد. او هر چه بخواهد دارد: مالکیت یک موسسه انتشاراتی، ثروت فراوان، زیبایی، یک خانه خارق العاده در منهتن و یک دوست دختر جذاب به نام «جولی» (کامرون دیاز). یک روز او دختری به اسم «سوفیا» (پنلوپ کروز) را می بیند و ناگهان کشف می کند عشق چیست. بدبختانه رابطه رو به رشد دیوید با سوفیا، حسادت جولی را برمی انگیزد...

مردی بلیت های هواپیمای خود را با یک مرد دیگر عوض می کند و آآن مرد در سقوط همان هواپیما کشته میشود. از طرفی او عاشق زن آن مرد مرده شده و ...

چهار جوان به نام های «جولی» (هیوئیت)، «هلن» (گلار)، «بری» (فیلیپ) و «ری» (پرینز جونیر)، در شب چهارم ژوییه و حین وقت گذرانی با اتومبیل ظاهرا باعث مرگ رهگذری در جاده می شوند. تابستان سال بعد ناشناسی برای آنان که جمع شان از هم پاشیده است، نامه هایی با مضمون «من می دانم تابستان گذشته چه کردید» می فرستد و آنان را دچار وحشت می کند.

آقای بین به آمریکا سفر می کند و به او مسئولیت نقاشی گرانبهایی را می دهند تا اینکه نقاشی را خراب می کند و …