نوربیت در دوران نوزادی از اتومبیلی به بیرون پرت شده است و مدیر یک رستوران چینی به اسم آقای وانگ او را به فرزند خواندگی قبول میکند . او در دوران جوانی مجبور می شود با یک دختر بسیار چاق ، عصبی و مستبد به اسم راسپیو شا ازدواج کند . در ادامه نوربیت با دوست دوران کودکیخود که دختری زیبا به اسم کیت ویلیامز است آشنا شده و به او علاقمند می شود . از طرف دیگر کیت نامزدی ثروتمند و خوش تیپ به نام دیون دارد ...

جودیت نلسون تحصیلات پزشکی خود را رها کرد تا ازدواج کند. سال‌ها بعد، شوهرش که یک پزشک است، او را طلاق می‌دهد تا نزد پزشک دیگری باشد. او که عمیقاً ناامید شده است، اکنون به تنهایی در آپارتمان مجلل خود در نیویورک زندگی می کند و به دنبال معنای جدیدی است...

داستان این سریال کمدی در مورد زن و شوهری می باشد که برای گرفتن طلاق از یکدیگر باید راهی طولانی را طی بکنند...

داستان روزهای معمولی از زندگی مادر و دختری در یک شهر کوچک اطراف نیویورک است. داستان شاد بودنها و غمگین شدنها. نیازها و تلاشها ،موفق شدنها وگاهی هم شکست خوردنها. مادر 32 ساله است و دختری 16 ساله دارد. کابوس او در زندگی این است که دخترش اشتباهات او را تکرار کند و تمامی توان خود را در جلوگیری از این موضوع می کند.