این سریال زندگی یک سری بازیگر نویسنده مخصوصا زندگی رییس نویسندگان یک برنامه تلویزیونی کمدی را به نمایش میگزارد. داستان از انجا شروع میشود که با تغییر رییس سازمان زندگی روزمره انها تغییر می کند و باعث میشود که زندگی رییس نویسندگان دچار مشکلاتی شود.رییس سازمان که خود ادم بسیار موفقی است سعی دارد تا زندگی کارمندان خود را بهتر کند.این سریال نامزد 74 جایزه شده که از ان میان 35 جایزه را به دست اورده است از میان این جوایز میتوان به 6 بار برنده شدن جایزه Golden Globe اشاره کرد.این سریال 16 جایزه Emmy در قسنت های مختلف بدست اورده است.

مجموعه ای از جرم و جنایت ، درام ، هیجان ، مافیا بازی ، استریپرها ، مواد مخدر ، کمدی های هوشمندانه ، روابط خاص و تعریف نشده ، روانشناسی عجیب شخصیتی ، علائم شناسی ، هیجان ، اعتیاد به مواد مخدر و خلاصه اینکه اعتیاد کامل به این سریال! داستان اخلاقیات مدرن و زندگی روزمره آنتونی سوپرانو - یک ایتالیایی امریکایی و رئیس خلافکاران مافیایی نیوجرسی و درگیری های کاری و عاطفی در تقابل با همکاران و رقبا و اعضاء خانواده اش که بازیگر با توانایی های فوق العاده شما را درگیر این ماجراها میکند. شما وارد فضایی میشوید که هیچ آشنایی قبلی با دنیای آدمهای آن ندارید بجز چند فیلم موفق سینمایی که به شکل غیر واقع گرایانه دنیای مافیا را خیلی دست نیافتنی و درک ناشدنی ترسیم میکردند در حالی که در این سریال شما حتی از کشتن و کشته شدن بسیاری از کاراکترها نه تنها تعجب نمیکنید بلکه با کمی فکر باز به این نتیجه میرسید که حتی اگر خودتان به جای شخصیتهای سریال بودید مرتکب همین قتلها و جنایات میشدید! این سریال از سال 1999 تا 2007 در آمریکا از شبکه HBO پخش میشد. یعنی دقیقا شش فصل کامل که هر فصل شامل 13 قسمت یک ساعته هست. غیر از فصل آخر که در 21 قسمت نمایش داده شد. خالق این سریال جناب David Chase است که بزرگترین کار دوران زندگیش همین سریاله و کارگردانی بسیاری از قسمتهای سریال رو بر عهده داره (در سریالهای آمریکایی از چند کارگردان استفاده میشه و ممکنه حتی در یک فصل چند کارگردان مختلف پروژه سریال رو بر عهده بگیرند.

جوی و هوپ مک گرگور با پدر و دوست دیرینه خود، مزرعه دو خواهر در شمال نیویورک را اداره می کنند. یک غریبه خوش تیپ به شهر می آید تا الهام بگیرد و وقتی از بلوک نویسنده گذر کند، می فهمد که کریسمس در مزرعه چقدر خاص است.

در آینده نزدیک رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا تیمی از جانبازان نظامی را برای بازیابی یک سلاح زیستی بیگانه از استخدام می کند ...

زندگی به اندازه کافی برای "مکس" و "ابی" طولانی نبود. ولی پس از مردن "مکس"، روحش برمی گردد تا به "ابی" کمک کند تا به او برسد. ولی پس از به هم رسیدن در این شانس دوم، هیچکدام از آنها دیگر هرگز نمی خواهند خداحافظی بکنند ...