الی دیویس که بارها با حضور ایجنت‌های مختلف شغلش را از دست داده ، این‌بار با دست یافتن به قدرت ویژه‌ای که با آن می‌تواند فکر آنها را بخواند ، سعی در بازپس‌گیری حرفه‌ی خود دارد و…

پس از یک حادثه، قاضی توانایی شنیدن آنچه که زنان به آن فکر میکند را پیدا به دست می اورد.

«نیک مارشال» (گیبسن) در یک آژانس تبلیغاتی کار می کند و مردی زن ستیز است و همسر سابق و دختر و مستخدمه اش از دست او شاکی اند. شبی، «نیک» با ماشین تصادف می کند، اما صبح روز بعد در می یابد توانایی خواندن فکر زنان را پیدا کرده است. «نیک» ابتدا هراسان می شود، اما کم کم می فهمد که می تواند از این موهبت استفاده کند.

«فیت»، در یازده سالگی از پیشگویی می شنود که مرد مناسبش، «دیمن برادلی» میباشد. او در چهارده سالگی دوباره نزد یک طالع بین می رود و او مجددا همین جواب را به او می دهد. در زمان حال، «فیت» بیست و هشت ساله است و سه روز با ازدواجش با یک پزشک فاصله دارد. یک نفر به نام «دیمن برادلی» به او تلفن می کند و می گوید دوست دوران تحصیلش میباشد و اکنون در فرودگاه، قصد سفر به ونیز را دارد…