سریال در مورد آنتونیو ماتادور براوو، فوتبالیست خوش‌چهره و مشهوری است که از این محبوبیتش در عرصه‌ی ورزشی به عنوان پوششی برای فعالیت‌های مخفی‌اش به عنوان مدیر عملیات‌های اجرایی در بخش کوچکی از CIA استفاده می‌کند. او از مشهور بودنش برای ارتباط برقرار کردن با خلافکاران بزرگ و کله گنده استفاده می کند در حالی که مجبور است هویت واقعی خودش را پنهان کند...

یک کاراگاه پلیس لس آنجلس دنبال قاتل یک پسر بچه 13 ساله است در حالی که خود به عنوان قاتل سریالی در دادگاه محکوم می شود ...

این سریال هیجان انگیز و روان شناسانه، درباره کاراگاهانی است که در واحد رسیدگی به تهدیدها در سازمان پلیس لس آنجلس، مامور به تحقیق بر روی جرایم مختلف از جمله مزاحمت های جنسی، آزار و اذیت های سایبری و جرایمی که حاصل عشق های شکست خورده است، هستند. دو کاراگاه این سریال به نام های جک لارسن و بث دیویس، مامور به رسیدگی تهدید شده ها هستند و اینکه سعی خود را بکنند تا قبل از اینکه اوضاع قمر در عقرب شود و کار به تعقیب و گریز بکشد، به آن تهدید ها پاسخ دهند. کاراگاه جک لارسن مامور انتقالی جدیدی است که قبلاً در واحد قتل در نیویورک مشغول به کار بوده است و به این واحد منتقل شده است...

داستان این سریال درباره سازمان بسیار بزرگ و مخفی با نام S.H.I.E.L.D است که کار اصلی آن محافظت از مردم در سراسر دنیاست. سازمانی که توانایی انجام هر کاری را دارد و افرادی را آموزش می دهند که از در نوع خود بهترین هستند...

داستان در ارتباط با شبکه سازمان جاسوسی شوروی، "کا.گ.ب" است که در آن سالها در کشور آمریکا تارهای خود را تنیده بودند. البته این مورد دو طرفه بود و هر دو کشور فعالیت گُسترده جاسوسی را برای کسب اطلاعات از طرف مقابل انجام میدادند. یک مرد و یک زن توسط کمونیست ها انتخاب میشوند تا به ازدواج یکدیگر درآیند. آنها پیش از این هیچوقت همدیگر را ندیده اند و یا عشقی در بین خودشان حس نکرده اند اما بخاطر آرمان های شوروی باید ازدواج کرده و با نام و مشخصات جعلی گام به "ینگه دنیا"، "امریکا" بگذراند! حاصل زندگی آنها پس از سالها دو فرزند دختر و پسر است که به هیچ وجه از پیشینه والدینشان آگاهی ندارند. آنها در محیطی کاملا آمریکایی، با رویایی آمریکایی بزرگ شده اند. برنامه های آمریکایی را از تلویزیون دیده اند و به مدارس آمریکایی در فلب ایالات متحده، یعنی "واشنگتن" میروند. زندگی این جاسوسان تقریبا بصورت آرامی میگذرد تا آنکه ماموری از FBI به خانه ای در همسایگی این زوج جاسوس نقل مکان میکند و این چنین اوضاع هر روز بغرنج تر میشود. فعالیت های جاسوسی انها نیز با پیامی از سوی "کا.گ.ب" تشدید میشود. "رفقا به پا خیزید." (رفقا: اصطلاحی رایج در میان کمونیست هاست.)

داستان سریال درباره جایگاه پست و مقام در کشور است. داستان شهوت و قدرت طلبی مردی را نشان می دهد که می خواهد تمام امور مربوط به کشور را در دست بگیرد. کسی که در سریال از او به عنوان مرد بد ذات و شیطان صفت و قدرت طلب یاد می شود. این مرد میخواهد واشنگتن را از آن خود کند.

نورمن بیتس به شدت عاشق مادرش (نورما لوئیس بیتس) بوده و دلیل قتل هایی که هم انجام می داده به همین خاطر بوده. سریال میاد گذشته نورمن با مادرش و چگونگی راه اندازی مسافرخونه و احتمال به جنون کشیده شدن نورمن و رابطه بسیار عمیق نورمن رو با مادرش نشون میده.

داستان درباره ی یه شهریه، که یه روز بعد از اینکه از خواب بیدار میشن، میبینن یه هاله ای شبیه گنبد روی شهرشون رو گرفته، نه کسی میتونه داخل بشه و نه خارج. این سریال بر اساس رُمانی به همین نام از نویسنده ی بزرگ، استفن کینگ ساخته شده ...

به دلیل اینکه سریال “The Closer” به درازا کشیده بود تصمیم به ساخت این سریال گرفتند و با پایان این سریال از این به بعد شاهد پخش این سریال به جای “The Closer” هستیم که در همان سبک و موضوع می باشد و ادامه ی سریال “The Closer” می باشد. “Raydor” از اداره پلیس لس آنجلس است.

"اُلیویا پوپ" مشاور اسبق رییس جمهور آمریکا در زمینه مناسبات رسانه ای بوده. بعد از این که کاخ سفید رو ترک میکنه، شرکت خودش رو تأسیس میکنه به این امید که زندگی کاری و شخصی جدیدی رو آغاز کنه...