زمانی که یک رهبر بازنشسته مافیا سعی دارد جایگاه خودش را پس بگیرد دوستان سابقش قصد کشتن او را دارند و ..

آوریل سال 1861 ، عمارت عظیم تارا در آتلانتا . « اسکارت اوهارا » ( لى ) در مى ‏یابد که مرد رؤیایى ‏اش ، « اشلى ویلکس » ( هوارد ) به او علاقه‏ اى ندارد و در صدد است با « ملانى همیلتن » ( د هاویلند ) ازدواج کند. اما از طرف دیگر « رت باتلر » ( گیبل ) عضو بدنام یک خانواده‏ ى ثروتمند ساکن چارلستن دل‏باخته‏ ى « اسکارلت » سرزنده مى ‏شود و در او ویژگى‏ هایى شبیه به خود پیدا مى ‏کند...

زوجی به تعطیلاتی جدا از هم می روند و در این بین ، زن عاشق مرد دیگری می شود و...

یک معتاد به افیون به دختری جوان عشقی هوس بار دارد و میخواهد به هر قیمتی حتی کشتن او ، مالک آن باشد

مادری زورگو به جای فراهم کردن شرایط ازدواج برای پسرش, وی را به جنگ جهانی می فرستد.

سربازى از جنگ برگشته، « جیمز آلن » ( میونى ) به جرمى که مرتکب نشده متهم و به ده سال زندان با اعمال شاقه محکوم مى ‏شود؛ اما مى ‏گریزد و ازدواج مى ‏کند. با این همه، پس از چندى به جایى نمى‏رسد و بار دیگر فرار مى ‏کند.

یک سرباز جوان فرانسوی در جنگ جهانی اول که احساس گناه می کند،زمانی که او یک سرباز آلمانی که همانند خودش است را می کشد ...

دو دزد جواهر، « گاستون » و « لیلى » با یکدیگر هم دست مى‏شوند تا دارایى « ماریت کولت » ، بیوه‏ ى جوان و ثروتمند را بالا بکشند.

رفاقت دو زن جوان پس از اینکه یکی از آنها برای ایفای نقش در یکی از نمایش های برادوی پدیرفته می شود به ورطه نابودی کشیده می شود.

داستان یک مخترع دائم الخمر و بی دست و پا که فرصت ازدواج دخترش را در خانواده ای ثروتمند از بین برده و با فروش یکی از اختراعات کاربردی خود، شانس موفقیت خود را نیز از بین می برد.