ماکس یک مرد سرسخت و یک دروغگوی بدنام است. وقتی آنا، یک زن جوان جذاب، او را با یک فرد معلول اشتباه می‌گیرد، ماکس اشتباه او را اصلاح نمی‌کند، به این امید که او یک شکار آسان دیگر باشد. با این حال، آنا چیز دیگری در ذهن دارد - او را به خواهر بزرگترش، جولیا، که خودش روی ویلچر بسته است، معرفی می کند. با کمال تعجب، یک پیوند واقعی بین ماکس بدبین و جولیای سرزنده شروع به شکل گیری می کند، اما آیا دروغ می تواند زمینه محکمی برای یک رابطه خوب ایجاد کند؟ آیا این عشق می تواند زنده بماند؟

در سال 1983، لهستان کمونیست با پرونده دانش آموز دبیرستانی گرژگورز پرزمیک که توسط پلیس تا حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار گرفت، تکان می خورد. تنها شاهد ضرب و شتم دشمن شماره یک دولت می شود...

هر چیزی که در ورشو از جنگ در سال 1953 برخیزد امکان پذیر است. عدم اطمینان همه جانبه ، محکومیت ها ، و احساس ثبات ...

یک دلال کوکائین در یک روز بد وارد آشوبی میشود که مجبور میشود تصمیمات سختی بگیرد .

در روزهای خوش گذشته،"فرانتس مورر" و دیگر همکاران او در پلیس مخفی مانند شاهان زندگی می کردند.اما اکنون آنها مجبور هستند با محیطی جدید کنار آمده و تمام قدرتهای خود را از دست داده اند.بعضی ها مانند او مانند پلیسهای عادی با قاچاقچیان مواد مخدر مبارزه می کنند ولی او به زودی متوجه حقیقت دیگری می شود...