یک پلیس با محافظت از زنی در برابر مردی که پدر و مادرش را در آستانه آزادی از زندان به قتل رسانده، شانس رستگاری را به دست می آورد...

لوکاس و کلمنتین در خانه روستایی دور افتاده شان در آرامش زندگی می کنند، اما یک شب آن دو با صدایی عجیب از خواب بیدار می شوند و در میابند که گروهی قصد آزار و اذیت آن ها را دارند...

̎کارلا̎ (دووو) زنی بیست و چند ساله، به‌ عنوان منشی در دفتر معاملات ملکی کار می‌ کند. ̎کارلا̎ یک دختر شیرین و ذاتاً خجالتی است و به دلیل آن که مشکل شنوائی دارد، منزوی تر شده است. در حالیکه شدیداً دنبال رابطه‌ ای عاطفی می‌ گردد با ̎پل̎ (کسل) آشنا می‌ گردد. بزهکاری خرده‌ پا که تازه به‌ شکل مشروط از زندان خارج شده است...

یک هیجان روانشناختی تاریک که به دنبال زوجی که خود را در یک موقعیت ضربه و فرار می بینند ، با شواهد نشان می دهد که تصادفی رخ نداده است.