مردی جوان پی می برد که باید یک سفینه زمینی پنهان شده را بیابد تا بتواند جلوی دشمنان بیگانه فضایی را که قصد نابود کردن انسان ها را دارند، بگیرد...

خفاش دوست‌داشتنی بارتوک (هنک آزاریا) به ماجراجویی خود می‌پردازد و با یک مار صورتی، یک خرس نازک، شاهزاده ایوان رومانوف (فیلیپ ون دایک) و جادوگر شیطانی بابا یاگا (آندره مارتین) ملاقات می‌کند که تلاش می‌کنند بر تمام روسیه حکومت کنند.

چارلی و گروهی از سگ ها میخواهند کریسمس را از دست شیطانی که قصد خراب کردن کریسمس را برای همیشه دارد، نجات دهند…

پس از نفرین «خانواده ی رومانوف» توسط «راسپوتین»، «آناستازیا» ی کوچک را از مادربزرگش «ملکه ماریا» جدا می کنند. «آناستازیا» در یک یتیم خانه بزرگ می شود و در جوانی با کسانی آشنا می شود که به امید گرفتن جایزه ای از ملکه ی ثروتمند پیر به دنبال دختری هستند که شبیه «آناستازیا» باشد تا او را به پاریس ببرند.

یک پنگوئن به نام هوبی قصد دارد سنگریزه نامزدی خود را به پرنده رویاهایش تقدیم کند.

دختری کوچک با یک پری مهربان برخورد می کند که او را از چنگال موجودات جنگلی نجات می دهد...

یک ملکه شیطانی , غول مهربانی را به نیویورک تبعید میکند و او با دو بچه دوست میشود و ....

پسری جوان با تیمی از گربه ها برای شکست ارباب جغدها راهی میشود و بدنبال خروسی میگردند که بتواند خورشید را بالا بیاورد

سگی به ‌نام “چارلی بارکین” پس از اینکه به قتل می‌رسد، تصمیم می‌گیرد جایگاه خود در بهشت را رها کرده و به زمین بازگردد. مکانی که همراه با دوست با وفایش “ایچی ایچفورد” و دخترکی یتیم که توانایی صحبت کردن با حیوانات را دارد تشکیل یک گروه می‌دهند تا از قاتلش انتقام بگیرد و …

با تغییر آب و هوای دنیا، دایناسورهای گیاه خوار با کمبود مواد غذایی روبه رو میشوند و راهی میشوند به سوی «دره ی بزرگ»، جایی که در آن گیاهان فراوانی پیدا می شود ...