ریو براوو، شهرى مرزى و کوچک در تکزاس، » کلانتر جان ت. چنس « ( وین )، » جو بردت « ( ایکینز )، برادر سلطان گله‏ دارى منطقه را به اتهام قتل مردى بى‏ گناه دستگیر مى ‏کند. گله ‏دار بزرگ، » نیتان بردت « ( راسل ) نیز مى‏ کوشد تا با کمک هفت تیرکش‏ هایش » جو « را آزاد کند...

« لسلى » ( تیلر ) ، با گله ‏دار بزرگ ، « بیک بندیکت » ( هادسن ) ، ازدواج کرده است . از طرف دیگر ، جوانى آس ‏و پاس به نام « جت رینک » ( دین ) که به « لسلى » نظر داشته ، حالا صاحب یک چاه نفت شده و به رقابت با « بیک » می پردازد و ...

« وى ‏ینا » ( کرافورد ) صاحب یک کافه و زمین‏ هاى اطراف آن ، منتظر ورود راه‏ آهن است تا املاکش را به قیمت کلان بفروشد . در همین بین « جانى گیتار » ( هیدن ) ، محبوب دوران قدیم « وى ‏ینا » ، از راه مى ‏رسد چون « وى ‏ینا » از او طلب کمک کرده است ...

"مت دورکس" که گله داری بزرگ است به یک کارخانه ذوب مس که آب را آلوده می کند حمله کرده و سپس دارائیهایش را بین پسران خود تقسیم می کند.یکی از پسرانش به نام "جو" مسئولیت حمله کردن را پذیرفته و سه سال به زندان میرود .مت بر اثر حمله ای قلبی از دنیا رفته و "جو" تصمیم به انتقام می گیرد...

عده ای تبهکار ، معادن مختلف را با اخاذی به چنگ آورده و هیچ شاهدی را زنده نمی گذارند . اما یک قربانی ، قماربازی به نام "لوک کرومول" ، موفق به فرار می شود . در همین بین کلانتر "لایتین تیرون" نیز به دنبال گروه است و ...

ریانون سارق بدنام کالسکه می باشد. او به صورت اتفاقی جان کلانتر را نجات داده و به مقام معاون کلانتر منصوب می شود. او اکنون با این که از شغل جدیدش لذت می برد اما دلش برای شغل قبلی خود نیز تنگ شده است...

یک دختر زیبای کولی جذب یک مرد نظامی میشود تا برایش کاری انجام دهد و او بزودی وارد دنیای مجرمانه میشود ...