"هارولد مونتگومری"، معاون رئیس جمهور ، وقتی می فهمد یک فوت از زمینی که ساختمان جدیدش را در آن ساخته ، متعلق به "جودی گوبر"، یک دختر دهاتی است و او می تواند از وی شکایت کند ...

گروهى از سیاستمداران نابکار ، روستایى ساده‏ لوحى به نام « جفرسن اسمیت » ( استوارت ) را انتخاب مى ‏کنند تا جاى سناتورى را که به تازگى درگذشته است بگیرد.

با رسیدن ناوگان به سانفرانسیکو، "بیک بیکر" در تلاش است تا با عشق قدیمی خود "َشری مارتین" دوباره ارتباط برقرار کند. از طرفی بهترین دوست او با خواهر "َشری" رابطه عاشقانه دارد...

لوافر و مانیکور ، هر دو قصد ازدواج با پول را دارند ، ملاقات می کنند و اتحادی ناآرام تشکیل می دهند.