رجیتزه دیگر با پدرش، ژان، صحبت نمی‌کند. اما وقتی هر دو متوجه می‌شوند که آرزوی مرگ مادر رجیتزه این بود که به دنبال Camino de Santiago بروند، هر دو با هم راهی سفر 260 کیلومتری شدند.

راننده‌ای به دنبال انتقام از دلال مواد مخدری میباشد که فکر می‌کند پسرش را کشته است.

«عزیزم» داستان عشقی تکان دهنده دختری است که در ترن هوایی زندگی اش، درامی درباره ظهور و سقوط یک زن مدرن است که شجاعت لازم را برای رویارویی با بزرگترین محاکمه اش جلب می کند.

یوهانس با پدرش، بیوه میانسال اولریک، در یک شهر ماهیگیری کوچک در بخش شمالی دانمارک زندگی می کند. آنها زندگی معمولی آرامی دارند و هر کدام به شغل جداگانه خود در صنعت ماهیگیری فکر می کنند ...

یک آشپز و دانشمند به یکدیگر علاقه مند می شوند اما این به قیمت دور شدن از افراد و اشخاصی است که قبلا آنها را می شناخته اند تا …

اولریک پس از 12 سال به جرم قتل از زندان آزاد شد. او یک اتاق و شغل مکانیکی پیدا می کند. او با گروه قدیمی خود ارتباط برقرار می کند. پسرش او را به عنوان عموی نامزد باردارش معرفی می کند.

زن جوان لنا پس از ترک رابطه خشونت بار دیگر با مرد جدید خوشبختی پیدا کرده است...

هنگامی که نیلر کارشناس آشپزخانه می آید تا مجموعه جدید سوس را نصب کند، جذب فوری آنها به یکدیگر نشان می دهد که فرار شیرینی از روابط مشکل ساز هر دوی آنها وجود دارد.

در یک شهر کوچک دورافتاده نروژ زندگی می‌کنند: یک کلانتر فاسد، یک چوپان الکلی، یک غرفه‌فروش عاشق طبیعت، یک کشیش متنفر از خدا و یک دلال عزادار.

داستان این سریال درباره ی دو دوست است که یک رستوان را افتتاح میکنند ...