داستان در مورد روزهای معمولی از زندگی مادر و دختری در یک شهر کوچک اطراف نیویورک است. ماجرای شاد بودنها و غمگین شدنها، نیازها و تلاشها، موفق شدنها و گاهی هم شکست خوردنها. مادر 32 ساله است و دختری 16 ساله دارد. کابوس او در زندگی این است که دخترش اشتباهات او را تکرار کند و تمامی توان خود را برای جلوگیری از این موضوع به کار میگیرد...

مشکلات بی پایان زندگی و خستگی باعث می شود تا یاسمین به شهر سان فرانسیسکو مسافرت کند تا به خواهرش که در آن شهر زندگی می کند ملحق شود اما ...

مادری قصد دارد تا با فریب ، طرح خود را اجرا کند تا بتواند کنترل بیشتری داشته باشد ...

سه خانواده ربوده شدن توسط بیگانگان را طی یک دوره پنج دهه ای تجربه می کنند...

وقتی مدیر یک کمپ تابستانی مجروح می شود، بقیه کالجها تصمیم می گیرند مسئولیت آن مکان را بر عهده بگیرند...

دختری جوان متوجه می شود که قدرت کشتن مردم به وسیله ذهن خود را دارد و...

مدیر با هوش یک کتابفروشی، خیلی متکی به اینترنت و رسانه های اجتماعی است تا از این طریق زن رویاهای خود را شناسایی کند...

دبورا زنی است که زندگی خوبی دارد تا اینکه با یک دکتر خوشتیپ آشنا میشود و حس میکند خوشبخت تر شده ولی آن دکتر او را به یک بازی گناه آلود روانی میکشاند...

اتفاقات در سریال "شکارچی ذهن" در سال 1979 اتفاق می افتد و داستان دو مامور اف بی آی به نام های هولدن فورد (جاناتان گروف) و بیل تنچ (هولت مک کالانی) را روایت می کند که به دنبال یک قاتل سریالی مرموز هستند. با قاتل های سریال دیگری که در زندان به سر می برند، دیدار و گفت و گو می کنند تا بفهمند قاتل های سریال چگونه فکر می کنند و در نتیجه بتوانند از این افکار و روش ها برای پیدا کردن قاتل های سریالی دیگر استفاده کنند...

این سریال داستان یک یک زن خانه دار در اوایل دهه 1960 را به تصویر می کشد که سعی دارد به تنها آرزویش برسد و استندآپ کمدین شود...