کنت گونزاگه نقشه ای علیه پسر عمویش دوک نورس می کشد. دوک نورس وارث حقیقی ثروت گونزاگه میباشد .کنت رازی در مورد وجود نوزاد نامشروع دوک که به تازگی متولد شده است را نزد خود نگه میدارد، ولی دوک از وجود کودک باخبر شده و برای ازدواج با مادر کودک عازم سفر می شود

فرانسوا با نوشتن چهل و سومین رمان جاسوسی خود، افرادی از زندگی خود را شامل می شود. او مامور مخفی ماهر باب است که کاملاً در تضاد با فرانسوا است. همسایه ناز او تاتیانا است که به باب در آکاپولکو کمک می کند.

مارکیزی رانندگان را با خرابکاری در ماشین هایشان به هتل خود می کشاند . یکی از مهمانان یک دزد بانک در حال فرار است ...

ماجراهای تمسخرآمیز خودکشی یک میلیاردر ناخوشایند، "آرتور لمپرور".

مرد جوانی به کمک نامزدش می رود که توسط سارقان ربوده شده و به ریو آورده شده است...

در قرن 18 ، شخصی بنام لوئیس بورجینیون ، با گروه خلافکار مالیچو کار میکند . او تصمیم میگیرد خارج شود و گروه خودش را بنیان گذاری کند ...

« آنتوان » ( لئو ) که از والدین ، به خصوص مادرش ( موریه ) بى ‏توجهى مى ‏بیند ، به جاى مدرسه با دوستش ، « رنه » ( اوفاى ) به گردش مى‏ رود . او به دلیل دزدیدن یک ماشین تحریر به دارالتأدیب فرستاده مى ‏شود ، اما از آن جا فرار مى ‏کند ...

« فرانسوا » ( بریالى ) ، دانشجوى الهیات ، براى گذراندن دوره‏ى نقاهت بیمارى سل از پاریس به دهکده‏ ى زادگاهش بازمى ‏گردد . او با دوست دوران کودکى خود ، « سرژ » ( بلن ) ، رو به ‏رو مى ‏شود که با همسر باردارش ، « ایوون » ( مریتس ) ، متارکه کرده است . « فرانسوا » خیلى زود با « مارى » ( لافون ) ، خواهر کوچک‏تر « ایوون » ، رابطه برقرار مى ‏کند ...

کلیر با وجود همسر پولدار خود، دل به آنتونی که او نیز جوانی پولدار است می بندد. ماجرا پیچیده می شود و کلیر پی به رازی می برد که عواقب خوشایندی در پی ندارد.