این فیلم توسط نویسنده/کارگردان الکسیس جکنو، تلاش ناامیدانه یک زن برای تعمیر ساعت بیولوژیکی شکسته اش را دنبال می کند.

هاردین امیلیا رمان‌نویس رمان‌نویس را به تصویر می‌کشد که به عنوان گردبادی توصیف می‌شود که به بهانه امضای کتابی که توسط بومی محلی زادگاهش ترتیب داده شده است، به زندگی فرزندان بزرگسالش، تیلور (مک نامارا) و زک (لوید جونز) باز می‌گردد.

یک مرد آمریکایی آفریقایی تبار زندانی شده و پس از اینکه به جرم قتل همسرش مقصر شناخته شد ، در سلول انفرادی قرار گرفت ، زیرا توسط شیاطین داخلی و همسر مرده اش مورد تعقیب قرار گرفت و توسط یک نگهبان زن متجاوز به نقطه شکست رسید...

یه مرد جوون، مردی که با زنی که باه‌اش خوابیده، نه تنها ازدواج‌کرده، بلکه با "برت واکر" ازدواج‌کرده، یه رئیس جرم رده پایین او تصمیم می‌گیرد که در مورد affair، در مورد تخلف خود در مورد transgression، در مورد transgression، به واکر، رک و راست بگوید و از او پوزش بخواهد. این حقه کار می‌کند، و هر دو به شکلی غیر معمول، و در نهایت خطرناک، دوستی برقرار می‌شود.

مرد فوق‌العاده ثروتمندی برای درمان سرطانش تن به پرتودرمانی می‌دهد و این عمل باعث می‌شود که ضمیر ناخودآگاهش در بدن مرد جوان سالمی حلول کند. اما همه چیز آن طور که به نظر می‌رسد نیست، او شروع به کشف راز منشأ این بدن و سازمانی که برای محافظت از علت آن دست به قتل خواهد زد می‌کند.

ایزابل، نه ساله، یک رقصنده است که طراحی مد علاقه بسیاری دارد. او با علاقه بسیار در رشته باله در یک مدرسه معتبر اجرای هنر مشغول به تحصیل است، اما همکلاسی های او ...

فیلمسازی آرزوی ساخت یک فیلم را در سر دارد ، اما هزینه کافی برای ساخت آن را نداشته به همین دلیل باید تصمیم دیگری بگیرد ...

«هانا مونتانا» یک ستاره نوجوان و خواننده محبوبی میباشد که برنامه هایش در رده سنی نوجوانان فوق العاده محبوب میباشد و اینک پدرش قصد دارد او را به تعطیلات ببرد. هانا تصور میکند آن‌ها به شهری بزرگ مانند نیویورک یا به مراکز بزرگ تفریحی خواهند رفت. ولی پدرش او را به یک مزرعه ی دورافتاده در روستایی کوچ میبرد تا هانا را با دنیایی دیگر آشنا کند. زندگی در مزرعه باعث ماجراهایی جالب برای هانا می شود...

پدر 37 ساله ای که زندگی برایش آنطور که دوست می داشته پیش نرفته است و آرزوی بازگشت به دوران جوانی را دارد ، یک شب هنگام نجات یک پیرمرد به طور اتفاقی از پل پرتاب می شود و در صبح همان روز خود را پسری 17 ساله می بیندکه دوباره به دبیرستان باز گشته است ، او که نمی توانست با دختر خود رابطه صحیحی برقرار کند ، اکنون به همان دبیرستانی که دخترش تحصیل می کند می رود و ...

درباره دختری زبا به نام جین(کاترین هیگل) می باشد که از بچگی و از همان سنین کودکی استعداد خود در کمک کردن به عروس برای تهیه لباس عروس و تهیه وسایل عروسی میبیند و از همان دوران کودکی به عنوان ساقدوش عروس در مراسم عروسی حضور میافت.او حال بزرگ شده و همچنان به عنوان ساقورش عروس در مراسم مختلف عروسی حاضر میشود.جین در دفتری که کار میکند عاشق رییس اداره خود میباشد.اما هیچوقت نمی تواند با او رو در رو صحبت کند و یا حتی یک رابطه عاشقانه با برقرار کند.این مسئله تا آنجا ادامه پیدا میکند که خواهر وی(تس) از برای چند هفته پیش جین می آید.آنها همان شب به یک مهمانی میروند که رییس جین نیز در آن حضور دارد.جین تصمیم میگیرد که احساس خود را به او بگوید اما مشکل از آنجا به وجود می آید ک خواهر جین دل رییس را می رباید.