(چارلی فیتزپاتریک) ، یکی از موفق ترین مربی های بسکتبال دبیرستان در کشور گرجستان است. او رابطه ای بسیار نزدیک با بازیکنانش دارد و از این رو همه آن را پدر خود می دانند. با این حال رابطه ی او با پسرش اوان، زیاد خوب نیست.

سارا زنی است که بعد از چندین قرار بد بدنبال همکار جدیدی میگردد و در بین لیستی از متقاضیان با مردی بنام اریک آشنا میشود و ....

درامی در رابطه بل بیوه جوانی که فرشته نگهبانی را در قالب یک دوره گردی پیدا می کند که به دنبال کار به جامعه روستایی خود پا می گذارد.

در سال 1857، یک آسیابان بیکار خانواده خود را به اقامتگاه های بدی منتقل می کند...

یک مرد مرموز از مردم روستایی که معدن طلا دارند، در مقابل گروهی حریص از جویندگان طلا که قصد تجاوز به معادن این روستا را دارند، محافظت می کند...

آلیسون، آریا، اسپنسر، امیلی و هانا بهترین دوست‌های یکدیگر هستند تا زمانی که آلیسون به شکل مرموزی ناپدید و در نهایت جسدش یک سال پس از ناپدید شدنش در خانه قدیمی او پیدا می‌شود. در حین تحقیقات برای قتل آلیسون دخترها پیغام‌های تهدید آمیزی دریافت می‌کنند. در این پیغام‌ها شخصی با نام «ای» آنها را تهدید به فاش کردن رازهایشان می‌کند. شخصیتهای اصلی سریال به قرار زیر می باشند: "اشلی بنسون" در نقش هنا مارین: دختری احساساتی و از نظر عاطفی ضعیف. دختری چاق بود که آلیسون به او کمک کرد تا لاغر شود. او موقعی که اعصابش خراب می‌شد غذای بسیار زیادی می‌خورد و همین باعث می‌شد که چاق شود. پس از لاغرشدن چهرهٔ زیبایی پیدا می‌کند و خوش تیپ می‌شود. "تروین بلیساریو" در نقش اسپنسر هیستینگ: دختری با هوش که عضو تیم هاکی مدرسه است و تنیس نیز بازی می‌کند. از خواهر بزرگ ترش (ملیسا) متنفر است. "لوسی هیل" در نقش آریا منتگمری: بهترین دوست آلیسون، پس از مرگ آلیسون برای پیدا کردن قاتل او بسیار تلاش می‌کند. "شای میتچل" در نقش امیلی فیلدز: دختر شناگر و ورزشکار گروه. "ساشا پیترس" در نقش آلیسون: دختر بسیار زیبا، درسخوان و زرنگ، بسیار باهوش و عاقل. رهبر گروه است و خواسته‌هایش را به اآنان دقیقاً دیکته می‌کند. در مدرسه بسیار سرشناس است. موضوع سریال مرگ وی و تلاش برای پیدا کردن قاتل اوست.

این سریال که بر اساس رمان مشهور کالین مک کالو ساخته شده است، 60 سال از زندگی خانواده «کلیرلی» را به تصویر می کشد که برای گرداندن مزرعه ی عمه «مری کارسون» از نیوزیلند به استرالیا آمده اند. محوریت داستان با دختر آنها، «مگی» و عشق او به کشیش خانواده، «پدر رالف» است. مگی با ازدواج با جوان جذاب و ثروتمندی به نام «لوک اونیل» سعی میکند رالف را فراموش کند ولی او و رالف به زودی دوباره به هم می رسند. رسیدنی که عواقب غمناکی برای هر دو آنها به دنبال دارد ، در ادامه اتفاقات بسیاری برای شخصیت های داستان می افتد و یک پایان باور نکردنی در برابر مخاطب قرار دارد...

یک باشگاه شکست خورده ، یک مربی گلف جدید استخدام می کند تا به آنها کمک کند قبل از اینکه رقبایشان آنها را برای همیشه از تجارت خارج کنند، به مسیر خود بازگرداند.