در یک خانواده ی دوازده نفره بعد از اینکه "تام بیکر" شغل رویایی خود را به دست می آورد به شهری بزرگ نقل مکان می کنند.در همین بین همسر او برای تبلیغ کتاب منتشر شده خود به سفر رفته و "تام" باید نظم خانه را در نبود او حفظ کند...

«جیمز پ. سالی ون» و «مایک وازوسکی» در استخدام مؤسسه ی هیولاها هستند- مؤسسه ای که از طریق جیغ بچه ها انرژی تولید می کند. وقتی دختر بچه ی نترسی به نام «بو»، «سالی ون» و «مایک» را دنبال می کند و قدم به دنیای هیولاها می گذارد، این دو مجبور هستند حضورش را از دیگران پنهان دارند و به هر ترتیب که شده دخترک را به دنیای خودش برگردانند...

داستان درباره مردی است که عاشق زنی میشود که قلب همسر سابق آن مرد به او پیوند زده شده است. حالا باید تصمیم بگیرد کدام زن صاحب قلبش است...

واشینگتن. ̎داچ وان دن بروک̎ ، کارآگاه پلیسی است که همسرش در یک فروشگاه معتبر کار می‌کند و هنگام پروازی تجاری به میامی، هواپیمایش بلافاصله بعد از صعود، در یکی از ناگوارترین سانحه‌های هوائی شهر، سقوط می‌کند. ولب مدتی بعد، ̎داچ̎ پی می‌برد که همسرش در واقع به مأموریتی کاری نمی‌رفته. ̎کی چندلر̎ یک شخصیت سیاسی است که او نیز شوهرش را در این سانحه از دست داده است. ̎داچ̎ و ̎کی̎ متوجه می‌شوند که همسران‌شان در آن هواپیما بوده‌اند چون که رابطه‌ای با هم داشته‌اند...

«اجکوم» (هنکس) سر نگهبان بخش محکومان مرگ یک زندان ایالتی است. یکی از زندانیان، سیاه پوست تنومند و قوی هیکلی به نام «جان کافی» (دانکن) است که به اتهام قتل دو دختر بچه، به اعدام محکوم شده است، در حالی که قاتل نیست، بلکه نیروی خارق العاده ی شفابخشی دارد...

یک مورچه دنبال «جنگجویانی» است که از کلونی‌اش در مقابل ملخ‌های حریص دفاع کنند.

جی نویسنده و مکس گوینده ورزشی زن از بدو تولد با هم دوست بودند. جی سردبیرش سامانتا را به مکس معرفی می‌کند و آن‌ها این کار را انجام می‌دهند. مکس از جی می‌خواهد تا قبل از عروسی، سم را اغوا کند تا او را امتحان کند.

«جری مگوایر» (کروز) یک کارگزار ورزشی است. او در کارش بسیار موفق و پرانرژی است و همه به او علاقه مند هستند. اما آرام آرام فکر می کند جایی از کارش ایراد دارد...

دو بچه به نام های «جودی» (دانست) و «پیتر» (پیرس) بازی سحرآمیزی را در خانه ای متروکه پیدا می کنند و مشغول بازی می شوند. ناگهان «آلن» (ویلیامز)؛ مرد بالغی که وقتی دوازده ساله بوده این بای را کرده و از آن موقع تا به حال در آن گیر کرده است، از داخل آن بیرون می آید. تنها امید رهایی «آلن» این است که بتواند بازی را تمام کند...

چهار دختر 12 ساله در شهری کوچک اما پرماجرا ، در تابستان 1970 ، با یکدیگر یکی از بهترین دوران زندگی خود را می گذرانند ...